معنی کج و معوج

لغت نامه دهخدا

کج و معوج

کج و معوج. [ک َ ج ُ م ُع ْ وَ] (ص مرکب، از اتباع) کج و کوله. کج مج. (یادداشت مؤلف). رجوع به کج و کوله و کج مج شود.


معوج

معوج. [م ُ ع َوْ وَ](ع ص) کج و ناراست.(آنندراج). کج و خمیده.(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). و رجوع به تعویج شود.

معوج. [م ُ وَج ج](ع ص) کج و ناراست.(غیاث). خمیده وکج و ناراست.(ناظم الاطباء). آنچه به خودی خود خمیده و کج شده باشد.(از اقرب الموارد): و اما گونه ٔ دیگر است از ساعتها، او را معوج خوانند ای کژ و این آن است که هریکی از روز و شب بدو همیشه دوازده ساعت بود.(التفهیم ص 70). || کسی که سلیقه ٔ وی کژو ناراست باشد.(ناظم الاطباء). دارای سلیقه ٔ کج: از هوس عشق مدایح او خاطر سقیم و طبع معوج را سیر مستقیم پدید آید.(لباب الالباب چ نفیسی ص 14).

معوج. [م ُ ع َوْ وِ](ع ص) کج کننده. || مرصعکننده با عاج.(ناظم الاطباء)(از منتهی الارب)(از اقرب الموارد). و رجوع به تعویج شود.

معوج. [م َ](ع ص) فرس معوج، اسب تیزرو.(منتهی الارب)(آنندراج)(از اقرب الموارد).

فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

کج و معوج‬

eciş bücüş, çarpık

حل جدول

کج و معوج

چپ اندرقیچی


کج و معوج شده

چپ‌اندرقیچی

چپ اندرقیچی

چپ اندر قیچی

فارسی به عربی

فارسی به آلمانی

کج و معوج

Im zickzack (laufen etc.), Zickzack (m), Zickzack

فرهنگ فارسی آزاد

معوج

مُعَوَّج، کج، منحنی، خم و مایل، ناراست و مستقیم،

فرهنگ فارسی هوشیار

معوج

خمیده و کج و ناراست

فرهنگ عمید

معوج

کج، خمیده، ناراست، کج‌شده،

فرهنگ معین

معوج

(مُ وَ) [ع.] (اِمف.) خمیده، کج.

معادل ابجد

کج و معوج

148

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری